بررسی عوامل مؤثر بر همبستگی اجتماعی در افغانستان
"کنفرانس علمی – تحقیقی"
کنفرانس علمی – تحقیقی تحت عنوان «بررسی عوامل مؤثر بر همبستگی اجتماعی در افغانستان» توسط معاون محقق نظر اعتمادی در آمریت انستیتوت فلسفه و جامعهشناسی اکادمی علوم افغانستان ارائه گردید.
کنفرانس مذکور، با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید آغاز گردیده و سپس آقای اعتمادی با بیان مقدمه کنفرانس توضیح داد که زندگی اجتماعی انسان در هر شكل و مرحلههایی از توسعه، با نوعی همبستگی اجتمـاعی همراه بوده است؛ بهويژه در مراحل اوليۀ حيات اجتماعی، پيوستگی و همكاری بين افراد بـه منظور مقابله با خطرهای محيط طبيعی، همبستگی اجتماعی را موجب میگرديـد؛ بنابراین، پايداری و استمرار حيات اجتماعی و فرهنگی يك جامعه در گرو همبستگی بين اجزا و عناصر سازندۀ ساختار اجتماعی آن جامعه است. جامعۀ افغانستان بعد از سپری کردن مراحل مختلف از ناآرامیها، اختلافات، تشتت و نابسامانیها، برای احیا و ترقی خود به انسجام و همبستگی اجتماعی ضرورت دارد. بناءً روشن شدن و آگاهی یافتن از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر ارتقای همبستگی اجتماعی در افغانستان، یک امر مبرم و مهم به حساب میآید.
آقای اعتمادی در قسمت تعریف موضوع خود گفت که همبستگی اجتماعی (Social solidarity ) یکی از مفاهيم كليدی در جامعهشناسـی است و از لحاظ لغوی معنی پیوند، اتصال و ارتباط بین دو چیز یا دو فرد را افاده مینماید. به عبارت دیگر همبستگی، یعنی احساس مسئولیت متقابل بین چند نفر یا چند گروه است که از آگاهی و اراده برخوردار باشند که ممکن است شامل پیوندهای انسانی و عاطفی بین انسانها به طور کلی و یا حتی وابستگی متقابل حیات و منافع بین آنها باشد.
وحدت(Unity)، وفاق (Agreement) و وفاداری (Loyalty) كه ناشی از علايق، احساسات، همدلی و كنشهای مشترك است، از لوازم همبستگی اجتماعی به شمار مـیروند.
وی از دسته بندیهای همبستگی اجتماعی نیز بیان نمود که دانشمندان و نظریه پردازان علوم اجتماعی، همسبتگی اجتماعی را به چند بخش مختلف دسته بندی کرده که عبارت اند از: همبستگی فرهنگی، یعنی اشتراک کلی در ارزشها. همبستگی هنجاری، یعنی هماهنگیهای میان ارزشهای فرهنگی و شیوههای رفتار. همبستگی ارتباطی، یعنی گسترش ارتباطات در کلیت سیستم اجتماعی. همبستگی کارکردی، یعنی وابستگی متقابل اجزای نظام یا عدم تغایر میان آنها. در این میان دو گونه فرهنگی و کارکردی همبستگی، گونههای اصلی را شکل میدهند زیرا اولاً همبستگی هنجاری نیازمند همبستگی فرهنگی یا ارزشی است و از سوی دیگر همبستگی ارتباطی نیز جوهر همبستگی کارکردی را شکل میدهد، در عین حال همبستگی ارتباطی میان دو مفهوم همبستگی هنجاری و کارکردی، پیوند ایجاد میکند و به آن وحدت میبخشد؛ بنابراین لازمۀ حفظ انسجام این است که ارزشها و هنجارها و نهادها در شبکههایی از ارتباطات گسترده قرار گیرند.
در بخش دوم، آقای اعتمادی به نظریههایی در رابطه به همبستگی اجتماعی پرداخت که اولتر از همه، موضوع را در قرآنکریم جستجو نموده و اذعان نمود که قرآنکریم دستورات مهم و اساسی در زمینه همبستگی اجتماعی ارائه کرده است. صریح ترین آیۀ که به موضوع همبستگی اجتماعی اشاره دارد، آیه 103 سـوره آل عمـران اسـت. در این آیه، هیچ یک از ویژگیهای انسانی از جمله مشترکات قومی، خونی، نژادی، زبـانی و غیره بـه عنوان عامل همبستگی شناخته نشده است، زیرا هیچ یک از ایـن ویژگـیهـا برخاسـته از فطـرت مشترك همه انسانها نیست. در نتیجه، هرچند در مواردی موجب همگرایی و جمع کردن عدهی میشود، اما عدۀ بیشتری را خارج میسازد. این امر خود، عامل گسست و جدایی میشود. مسلمانان باید بصورت همبسته در قالب امت اسلامی به ریسمان الهی چنگ بزنند.
در ادامه، وی نظریات جامعهشناسان را در این رابطه مورد بحث قرار داد و چنین بیان نمود: آگست کنت نخستین جامعهشناس است که به موضوع همبستگی اجتماعی پرداخته است. آیین کنت مبتنی بر این فکر است که اساس هر جامعهیی، توافق اذهان است، جامعهیی به وجود نمیآید مگر آنکه اعضایش اعتقادات واحد داشته باشند. کنت این بحث را به شکل دیگری نیز مطرح ساخته است؛ به عقیده او خانواده پایهیی ترین واحد اجتماعی و پیش نمونۀ همبستگی اجتماعی است زیرا این همسبتگیها نیز از خانواده و گروههای خویشاوندی بر میخیزد. گرایشهای خودخواهانه به سود مقاصد اجتماعی سرکوب و رهنمون میشود، انسان از حالت شخصی بیرون آمده و با یاد گرفتن زندگی در کنار دیگران، غرایز طبیعی اش سامان مییابد. از سوی دیگر کنت، زبان را عامل مشترک میداند که توانایی یکپارچه نگهداشتن جامعه را دارد. به باور وی زبان ظرفی است که اندیشههای نسلهای پیشین و فرهنگ نیاکانی در آن ذخیره میشود. فرد با مشارکت در یک جمع همزبان، بخشی از یک جامعۀ همزبان میگردد. از نظر کنت اعتقادات مذهبی مشترک؛ اصل وحدتبخش و زمینه ساز همبستگی اجتماعی به شمار میآید.
امیل دورکیم معتقد بود که دو نوع همبستگی وجود دارد؛ همبستگی میکانیکی و ارگانیکی، همبستگی میکانیکی در جامعهی معمول است که افکار و گرایشهای مشترک اعضای جامعه از نظر کمیت و شدت از افکار و علایق شخصی اعضای آن بیشتر باشد. به عبارتی دیگر، همبستگی میکانیکی در جایی رواج دارد که حداقل تفاوتهای فردی وجود داشته باشد و اعضای جامعه از نظر دلبستگی به غیر همگانی بسیار همسان یکدیگر باشند. همبستگی ناشی از شباهت، وقتی به اوج خود میرسد که وجدان فردی یکایک اعضای جامعه منطبق با وجدان جمعی پرورش یابد و از این نظر با آن یکی شود. برعکس همبستگی ارگانیک، نه از تشابه و همانندیهای افراد جامعه بلکه از تمایزات و تفاوتهای شان پرورش مییابد. اینگونه همبستگی فراورده تقسیم کار اجتماعی است. هرچه کارکردهای یک جامعه تفاوت بیشتری یابد، تفاوت میان اعضای آن فزون تر خواهد شد.
تالکوت پارسونز، عامل تقویت همبستگی اجتماعی را در تعادل و هماهنگی میان ایدهها، باورها و ارزشهای مشترک با محیط میداند. این ارزشها و هنجارهای مشترک به خودی خود نمیتوانند همبستگی میان افراد جامعه را تأمین کنند، مگر اینکه محیط را با خود سازگار کنند. بدينسان كه فرهنگ در نظام اجتماعی، به صورت هنجارها و ارزشها تجسم مییابد و در نظام شخصيتی، ملكۀ ذهن كنشگران میشود و از طریق کنترل اجتماعی و با ابزار نظارت اجتماعی، یکپارچگی را حفظ میکند.
از نظر یورگن هابرماس، کنش ارتباطی معطوف به حصول تفاهم، عامل اجماع و همبستگی است. این عامل موجب دستیابی، حفظ و تحدید اجماع است. اهمیت اجماع در نگهداری نسبت معین از اعتقادات و باورهای مشترک فردی جهت متلاشی نشدن جامعه است که از طریق کنش ارتباطی قابل حصول است. وجود حوزۀ عمومی و نهادهای جامعۀ مدنی به گروههای مختلف جامعه مانند گروهای قومی اجازه میدهد تا ضمن برقراری تعاملات و روابط به سایر گروهها، پیگیر حقوق و خواستههای خود باشند و این جوّ برای آنها اجازه مشارکت در امور جامعه را میدهد. در چنین وضعیتی، کنش ارتباطی یا تفاهمی میتواند زمینه ساز همبستگی اجتماعی با تکثر گروهها باشد.
مونتسکیو از تأثیرپذیری اعضای جامعه از مناسبات متفاوت اجتماعی و آداب و رسوم حاکم بر آنها سخن گفته و خاستگاه واقعی جامعه را برایند تلاقی رسوم، عادات، افکار و آرمانها دانسته است. وی در تحلیلهای اجتماعی خود، روح کلی ملتها را اساس وحدت هر اجتماعی میداند. او اذعان میکند که روح کلی ملت، همانند چتری است که کل جامعه را زیر پوشش خود قرار داده و اجزای متفرق آن را به هم پیوند زده است. این مفهوم کلی در ادبیات مونتسکیو، معادل «فرهنگ» در ادبیات مردم شناسان و انسان شناسان میباشد.
ژان ژاک روسو معتقد است که همه اعضای جامعه به گونهیی با یکدیگر متعهد شده اند که تمام استعدادها و تواناییهای شخصی و فردی خود را برای حمایت همه جانبه از دیگران بهکار بندند. بنابراین، این تعهد دو سویه و قرارداد اجتماعی، عامل ایجاد و ضامن بقای همبستگی اجتماعی میباشد.
ابن خلدون در شناخت جوامع، دو سنخ اجتماعی را بر اساس روش معیشت و شیوههای زندگی مطرح میسازد و به طور کلی علت اصلی اختلاف این دو سنخ را محیط جغرافیایی و شیوۀ معیشت شان میداند. وی بر این باور است که در جوامع بادیه نشین، مردم به وسیلۀ عصبیت، به شدت به یکدیگر وابسته اند و همین همبستگی کار اداره جامعه و دفاع از آن در مقابل بیگانه را آسان می گرداند. اما در جامعۀ متمدن و شهری عصبیت ضعیف است و از این رو برای اداره امور سازمانها و مؤسسات گوناگون ضرورت می یابد.
فارابی معتقد است که احساس به عنوان عامل پيوند اجتماعی نقـش اثـرگـذاری دارد و ايـن احساس، حاصل روابط و تعاملات اجتماعی بر مبناي باورها، ارزشها و هنجارهای مشترك اجتمـاعی است. او بر عامل پديد آورنده وفاق و همبستگی اجتماعی، محبت و عامل ثبات و پايداری آن یعنی عدالت تأكيد میكند. فارابی معتقد است محبت گاهی به طبع است، همانند محبت والدين بـه فرزنـد و گـاهی بـه اراده است. منشأ محبت ارادی به امور ارادی است. اين امور عبارتند از: اشتراك در فضيلت و دستيابی به منفعت و لذت.
خواجه نصيرالدین نيز همانند فارابی معتقداست که محبت موجب به وجود آمدن وفاق و همبستگی اجتماعی طبيعی بوده و برخورداری از وابسـتگیهـای عـاطفی است كه اصلیترين عنصر از شاخصههای مهم در ايجاد همبستگی اجتماعی میباشد. در حالیكـه عـدالت موجب به وجود آمدن همبستگی اجتماعی صناعی است و آن را از وابستگیهای عاطفی محروم میسازد و به جامعهی غيرطبيعی مبدل میسازد.
با توجه به نظریات مختلف که از سوی جامعهشناسان در رابطه به همبستگی اجتماعی ارائه گردید، میتوان یافت که همبستگی و انسجام اجتماعی از عوامل ذیل ناشی میگردد: عقاید و باورهای مشترک دینی و مذهبی، ارزشها و هنجارهای مشترک فرهنگی و ملی، وفاق و تامین نیازمندی مبتنی بر تقسیم کار اجتماعی، احساسات مشترک مبتنی بر پیوندهای عاطفی و خویشاوندی، برقراری کنش ارتباطی معطوف به تفاهم، ابراز محبت و تأمین عدالت و رفاه همگانی، تعهد دو سویه مبتنی بر قرارداد اجتماعی و توسعه روح کلی ملت «فرهنگ» به مثابه یک چتر. از سوی دیگر بنابر عقیده دورکیم، جوامع در حال گذار از جنگ به صلح و از سنتی به مدرن در یک وضعیت آنومی یا نابهسامان قرار دارند که برخی از ویژگیهای چنین جوامعی قرار ذیل اند: وجود رفتارهای انحرافی، فعالیت جنبشهای اعتراضی، کاهش مسئولیت پذیری، عدم تعادل در زندگی اجتماعی، عدم مشارکت اجتماعی، ضعف هویت ملی، همبستگی ایدئولوژیک، قومی، سمتی و زبانی، تعارض فرهنگی، کاهش اعتماد اجتماعی، نابرابری در توزیع و دسترسی به منابع و عدم انشکاف متوازن. با این حال، افغانستان به عنوان یک جامعۀ در حال گذار میتواند دارای ویژگیهای یاد شده باشد.
با توجه به نظریات مختلف در زمینه همبستگی اجتماعی و شرایط فعلی افغانستان، می توان نتیجه گرفت که عوامل مختلف میتواند در ایجاد و پایداری همبستگی اجتماعی در این کشور تأثیرگذار باشد که مهمترین آن عبارت اند از: ایجاد قوانین، دستورالعملها، لوایح عدالت محور به مثابهی قراردادهای اجتماعی مبتنی بر نیازمندیهای عموم مردم، گسترش پیوندهای خویشاندی در سطوح مختلف قومی و سمتی به عنوان ترویج عصبیت ملی، تقویت ارزشها، هنجارها و رسوم مشترک ملی از طریق دستگاهها آموزشی، تأمین عدالت، رفاه عمومی و مهرورزی، زمینه سازی برای برخورداری از فرصتهای برابر برای تمام شهروندان و جلب مشارکت عمومی، یکسان سازی فرهنگی، ترویج رواداری، تسامح و تساهل مذهبی و عقیدتی، انکشاف متوازن و احیای هویت ملی.
در اخیر، محقق مذکور به سوالات دانشمندان و اشتراک کنندگان پاسخ ارائه نمود و کنفرانس توسط کمیسیون ارزیابی، به اتفاق آرا مثبت ارزیابی گردیده مورد تأیید قرارگرفت.